حمله و گریز قبایل عرب به مرزهای ساسانی، مدتها پیش از ظهور اسلام آغاز شده بود. هر دسته از این قبایل عرب که از قرنها پیش به دلایل اقتصادی، سیاسی، بین دو امپراتوری ایران و روم، در ناحیهی بینالنهرین و سوریه مستقر شده بودند، در رقابتهای میان دو رقیب به یکی از دو رقیب منطقهای میپیوستند به این ترتیب حتی پیش از اسلام نیز بهعنوان مزاحمی جدّی، امنیت سواحل و مرزهای ساسانیان را تهدید میکردند.
با سیاستهای غلط خسروپرویز، از جمله نابود کردن حیره و شکست سنگین وی از هراکلیوس، بیم اعراب از ساسانیان از بین رفت. در جنگ ذوقار که با فاصلهی کمی پس از آن رخ داد، اعراب چنان ضربهی سهمناکی بر سپاه ساسانی وارد ساختند که خبر رسانان جرأت رساندن خبر به شاه را نداشتند و همین واقعه، نقطه عطفی در تاریخ عرب و پیش درآمدی بر فتوحات مسلمانان در ایران تلقی شد.
حملات پراکندهی اعراب به متصرّفات اصلی دولت ساسانی و حکام محلی نواحی مرزی در زمان ابوبکر آغاز شد.
هنگامی که اخبار مربوط به نابسامانی وضع داخلی ایران و ناتوانی پادشاهان ساسانی در ادارهی کشور به خارج از مرزهای ایران رسید، «مثنّی بن حارثهی شیبانی» رئیس قبیلهی بکر که در مرز ایران سکونت داشت ضمن گزارش اوضاع ایران به ابوبکر از او اجازه خواست تا به مرزهای ایران حمله برد. ابوبکر لشکری به فرماندهی خالد بن ولید (کسی که پس از سرکوب شورش مرتدّان، این مأموریت جدید به او واگذار شده بود) نزد مثنّی بن حارثه فرستاد و این لشکر بهعنوان نخستین قوای اسلام روانهی ایران شد.
مقصد اول سپاهیان عرب حیره (پایتخت باستانی عراق) بود. آنها توانستند حیره را از چنگ خسروپرویز خارج کنند.
فتح حیره در ربیعالاول سال ۱۳ ه ق اتفاق افتاد. البته این شهر، یکی دو بار شورید، اما پس از آن که سپاه اعراب در این نواحی فراوان شد، حیره آرام گرفت. در وقت تصرف شهر، هفت هزار نفر مرد بالغ در شهر بوده و میتوان گفت جمعیتی نزدیک به چهل تا پنجاه هزار نفر داشته است. در نامهای از رستم به مردمان حیره آنها متهم شدهاند که با اعراب برای فتح ایران همکاری کردهاند.
حیرهای که پیشتر در دست امرایل لخمی بود و خسروپرویز با اعمال سیاستهای نادرست حکومت لخمیان حیره را برانداخت و راه را برای نفوذ اعراب به ایران هموار کرد.
اندکی پس از فتح حیره و اعزام خالد به جبههی شام، مرگ خلیفهی اول باعث و بانی شورش در مناطق مفتوحه شد که با روی کار آمدن عمر و از سرگیری فتوحات، شورشها سرکوب شد.
در زمان عمر درگیریها وسعت بیشتری پیدا کرد و با اهدافی روشنتر و دقیقتر پیش رفت.
این بار ارتش ساسانی و سرداران برجستهی آن در مقابل مسلمین قرار گرفتند و چندین جنگ منظم بین سپاهیان ساسانی و اعراب بهصورت متوالی رخ داد و با اینکه در جنگ اول، نبرد جِسْر (پل)، پیروزی از آن ایرانیان شد، ادامهی بحران در پایتخت سامانیان و نزاع بر سر کسب قدرت و تعلّل رستم ازجنگ و… موجب شد تا در نبردهای بعدی، حدوداً از ۱۴ تا ۲۱ ه ق در قادسیه، مدائن، جلولاد و نهاوند، پیروزی از آن مسلمین شود.
خلیفهی دوم، راه گذشتگان خویش را در پیش گرفت و أبو عبیده ثقفی را در رأس سپاهی هزار نفره روانهی مرزهای ایران کرد و به این ترتیب برای نخستین بار اعراب مسلمان در جنگی منظم رویاروی سپاه ایران به فرماندهی بهمن جادویه، قرار گرفتند و در نبردی که به جسر (پل) معروف شد، شکست سختی بر اعراب وارد ساختند و فرماندهی آنان کشته شد و حدود چهار هزار نفر از آنان را قتل عام کردند.
با اینکه این شکست موجب شد اعراب تا یک سال به نبرد با ساسانیان نیندیشند، اختلافات درون خاندان ساسانی مانع این شد که از فرصت بهدست آمده سود جویند. عمر پس از یک سال، مجدداً اعراب مسلمان را به نبرد با ایرانیان تشویق کرد و در جنگی که در اواخر سال ۱۳ ه ق و اوایل سال ۱۴ ه ق در محلی به نام نُخَیله و در کنار نهری بهنام بُوَیب روی داد و به همین اسامی معروف شد، در این نبرد، مسلمانان، سپاه ایران را شکست دادند.
اعراب مسلمان نیز که پس از این جنگ نشاط تازهای یافته بودند، به فرماندهی «سعد بن ابی وقّاص» آمادهی جنگی تاریخی با ایرانیان شدند در این جنگ که در سال ۱۵ یا ۱۶ ه ق رخ داد و به «قادسیه» معروف شد، سپاه اعراب را تا ۳۰ هزار و سپاه ایرانیان را بین ۶۰ تا ۱۲۰ هزار نفر برآورد کردهاند.
اگر چه این ارقام مبالغهآمیز بهنظر میرسد اما بدون شک سپاه ایران، صرفنظر از روحیهی جنگندگی و مقاومت، از لحاظ تعداد نفرات و ساز و برگ جنگی بر اعراب برتری داشت.
تردید و عدم تمایل رستم فرّخزاد به شروع جنگ که برخی منابع آن را یادآور شدهاند، ناشی از برآورد دقیق وی از قدرت دو طرف درگیری بود. او پس از چهار ماه مذاکرهی بینتیجه و آمد و رفت سفیران، در نبردی که حدود چهار روز به طول انجامید و با مقاومت شدید دو طرف همراه بود، در صبح روزی که به یوم قادسیه معروف شد،کشته شد و با مرگ او سپاه ایران بهکلی متلاشی گشت و تنها عدهی کمی توانستند به مدائن عقبنشینی کنند.
پس از آن اعراب، در اندک مدتی روی به تیسفون (مدائن) نهادند و در سال شانزدهم هجری بر پایتخت ساسانیان و خزائن آن مسلّط شدند در همان سال و در نبردی دیگر در جَلولاء باقیماندهی سپاه ایران نیز از لشکری از اعراب شکست خورد و اعراب بر سراسر بینالنهرین حاکمیت یافتند.
آخرین نبرد منظم و سازمانیافته، میان سپاه ساسانی و لشکرمسلمانان در نهاوند و در سال ۱۹ و بهروایتی دیگر، ۲۱ هجری قمری رخ داد که به رغم برتری تجهیزات و تعداد نفرات سپاه ایران و تلفات بسیار دو طرف، در نهایت بهسود اعراب خاتمه یافت و آخرین دفاع متشکل و منسجم ساسانیان در هم شکست، البته این پیروزی به آسانی برای اعراب حاصل نشد.
پس از جنگ نهاوند بود که اعراب توانستند راه را برای فتوحات بعدی خود در ایران هموار کنند. چون نیروی مقاومت مرکزی ساسانیان در این جنگ فرو ریخته بود و آنان این جنگ را « فتح الفتوح » نامیدند. پس از تصرف عراق و بینالنهرین و تأسیس دو پایگاه بهنام کوفه و بصره و همچنین تقویت بحرین، اعراب توانستند به ایران حمله کرده و شهر به شهر آن را فتح کنند.
اعراب، طی پنج سال، بخش عمدهی سرزمین ایران را به تصرف خود درآوردند، هر چند برخی نواحی مانند طبرستان و تُخارستان تا مدتها استقلال خود را حفظ کردند و بسیار دیر تحت حاکمیت اسلام درآمدند.
یزدگرد سوم پس از شکست نهاوند، مجبور به فرار از پایتخت شد و هر از چند گاهی سپاهی در مقابل اعراب مجهز میساخت، اما هیچ یک از تلاشهای وی ثمر نداشت. سرانجام در سال ۳۱ ه ق/۶۵۱م در نتیجهی خیانت حاکم مرو، به قتل رسید و با مرگ وی موجودیت سیاسی تقریباً پانصد سالهی ساسانیان خاتمه یافت.
- جناب آقای مصطفی احمدی
سلام و عرض ارادت روی موضوع:ورود اعراب به قومس کار می کنم ممکنه اطلاعات یا منابعی را معرفی یا در اختیارم بگذارید؟؟؟؟
میتونی از کتاب ++c پیدا کنی???????????قومس دیگه چه کلمه ای
ای کاش در زمان های زود یعنی هخامنشیان نسل عرب را منقرض می کردند تا این نژاد ….. فرهنگ وتمدن ایران را نابود نکند
خیلی خوب که اعراب غزور شما را از بین بردند
… نخور ناشناس
تازیان کثیف(…..)، هیچ چیزی نبودند، و مهم ترین دلیل شکست امپراطوری ایران، مردم خائن آن بودند.
واقیت این است.
همه دروغ است
فارس ۱۰۰٫۰۰۰نفر آماده کردند ولی عرب ها ۲۰٫۰۰۰نفر بودند
در نهاوند پول پیرو ز شدیم با هدایت های امام علی علیه السلام